محل تبلیغات شما

دامون پی سازان DAMOONPEYSAZAN



دو کرمان لرزیدند . اما حتی یک مسئول نلرزید و این قدر مسئولان ثابت قدم و استوار داریم که قادر به صادر کردن آنان هستیم. اغلب هم ژن خوب دارند و ژنهای تولیدی خوبترشان در حال تحصیل و تجارت در آن ور آبهایند. حالا برخی هی بگویند ما صادرات نداریم. پس این همه ژن خوب که صادر می کنیم چی؟ الهی چشماتون دربیاد از حدقه. ای دشمنان حسود.
این زله های کرمانشاه و کرمان و . دیگر خرده زله ها هم باعث نشد که مسئولان ژن خوب ما به فکر تهران و زله احتمالی اش بیفتند. خیلی دور نیست که این اتفاق بیفتد. اما در تهران دیگر مدیریتی بنام بحران نخواهیم داشت. اگر مدیران بحران ما ژن خوب خود را واسطه قرار دهند، قطعا تا الان پی(فونداسیون) یک منزل ویلائی ضد زله را برای خود ریخته اند تا بتوانند در رزو های بحرانی تشکیل جلسات نوشیدن چای و میوه و . برای حل بحران را بدهند. خدا خیرشان دهد که با این همه مشکلات واردات و صادرات که دارند باز هم بفکر ما مردمان ژن بد! هستند.
اما واقعیت آن چیزی است که زیر زمین در اعماق تا ده کیلومتر است. زله هائی که میتوانند قدرت تخریبی بالا داشته باشند. قطعا آمار تلفات آنها دهها برابر بیشتر از سایپا و ایران خودرو است. اصلا از شما چه پنهان، این دو شرکت دنبال این هستند که گسلهای تهران فعال شوند تا با تلفاتی که خواهند گرفت، روسفید شوند.


این روزها همه تب داغی داریم برای کمک به زله زدگان. غرب کشور بدون این زله هم همواره با فقر و بیکاری دست و پنجه نرم میکرد. زله که امد دیگر هیچ چیز برایشان نماند. تلی از خاک و آجر و سنگ. مردم همیشه در صحنه هم در بی اعتمادی به نهادهای دولتی خود دست به کار می شوند و کمک ها را می برند. جاده ها بند میآید. کمک رسانی هم سخت می شود. این خود بحرانی در بحران است. زیر ساخت نداشت برای شرایط بحران سخت تر از خود بحران است. برنامه نداشتن برای این شرایط بحرانی خود بدتر است. بدتر از همه مدعیان متعدد و تصمیم گیر در این بحرانها برای حل بحران است. این خود بسیار بر فرآیند کمک رسانی و آواربرداری تاثیر می گذارد. در یک هفته اول بحران شور کمک رسانی زیاد و چه بسا بسیاری از کمک ها مضمحل شود. اما از هفته دوم این شور خفته می گردد. درست زمانی که بیشترین نیاز به کمک های مادی و معنوی وجود دارد. الان وقت کمکهای بیشتر است. مردم تا آخر باید در صحنه امدادرسانی باشند. یک برنامه کشوری برای حل بحران باید تدوین و برای هر استان و منطقه باید متناسب با شرایط جغرافیائی و فرهنگی و اجتماعی این برنامه متفاوت باشد. سخت است اما شدنی .

من نمیدانم. شما اگر میدانید به من هم بگید. چرا بعداز انقلاب ها خشتک شلوارها زودتر پاره می شود؟ راه میروی خشتک پاره میشود. مینشینی خشتک پاره میشود. برمیخیزیم هم ایضا. ما که نفهمیدیم. اما یک جای کار میلنگد. عیب از خیاط است یا از نخ شلوار یا از هیکل ما انسانها. هر چی هست که خشتکها زود پاره می شود. یادتان میاد آخرین بار کی خشتک شما پاره شد؟

امروز اخبار گفت: اولین سری از کارکنان شهرداری تهران به عراق برای خدمتگزاری اعزام شدند. داشتم فکر می کردم که تمام مشکلات تهران حل شده و خدماتی نیاز نیست. لذا کارکنان محترمش به عراق برای خدمت و زیارت سرور آزادگان اعزام شدند. امیدوارم مشکلات آنجا را حل کنند. ترافیک ، زباله ، و دفع آن و .
یا علی

این روزها همه چشممان پر است از تصاویر رنگارنگ با فرمها و چهره ها و حالتهای بسیار متنوع. بنرهایی که که هر کدام قدشان از ارتفاع صاحب تصویر بزرگترند و نشان از کوتاهی قد شان را باید در بزرگی بنر تبلیغاتی شان گرفت. خدا کند فقط قدشان کوتاه باشد و عقلشان رفیع که اگر بود روی در و دیوار نبودمد.
یکی انگشتش را نشان میدهد و آن دیگری دستش اش در پائین تنه کتش آویزان کرده است و سومی دستش را زیر چانه اش را حمائل کرده که شاید از پر چانگی اش بکاهد. دیگری ژستی گرفته است که شاید مردم فکر کنند وی فیلسوف است. جنس اناث هم که  جملگی آرایش و پیرایش و رنگ و لعاب غلیظ مکرر استعمال کرده اند که شاید هر نگاهی یک رای برای ایشان اندوخته نماید.
از همه جالب تر آنکه کسانی در طول زندگی شان 4 تا کتاب جهت تفنن نخوانده اند، اما این روزها فلسفه را با منطق در پشت عکسشان جمع کرده و با کتابخانه ای به تعداد صدها و هزاران جلد کتاب، عکس انتخاباتی گرفته اند. خلاصه همه با هم سرگرم تفنن هستیم. جشنواره ی  جالبی داریم.

چند روز قبل دست دخترم شکست. بردم دکتر یا همان پزشک شیفت شب دید. گفت : شکسته فردا بیائید اینجا آقایان دکترها هستند و انجام میدهند. دکتر های خوب را معرفی کردند و گفتند، الهیان فر که خیلی خوب هم هستند دست را جابندازند. فردا آمدیم . دکتر عکس را با قیافه ای بسیار مشمئز کننده دیدند و گفتند : بله شکسته و نیاز به جاانداختن دارد. عصر بیائید مطب تا کارش را انجام دهم. گفتم چرا اینجا انجام نمیدهید؟ گفت: من اینجا گچ گیری نمیکنم. گفتم : پس اتاق گچ گیری که در این بیمارستان عریض و طویل برای چیست؟ گفت من اینجا گچ گیری نمی کنم. حاضر بودم 160 هزار تومان پول را همانجا بدهم ولی تا عصر سرگردان نباشیم  و دخترم درد نکشد. ولی چون اسم زیرمیزی روی آن گزارده می شد، امکانش نبود. بیرون رفتیم و اعتراض کردم. الحمدلله مدیر درمانگاه بیمارستان امام خمینی کرج در اتاقشان نبودند. اعتراض را به پذیرش گفتم. گفتند الان صحبت میکنم. از آنجائی که اعتراض کردن در این مملکت مفهومی ندارد، اعتراض من به منشی همان دکتر حواله گردید. منشی آمد همان توضیحات تکراری را داد. آخر کار با حالتی از شک و تردید گفتند : چون دکتر کارشناس اینجا را قبول ندارد اینجا گچ گیری نمیکند. ولی از شواهد ، این دریافت میشد دریافت که بحث همان تجارت با بیماران مطرح است و پاسکاری بیماری از بخش دولتی کم هزینه به بخش خصوصی پرهزینه مطرح است. نوعی بیمار ی و یا هر چیزی که اسمش را بگذاریم.


هر چه رو به جلو میرویم، از آموزش و پرورش پوسته ای بیش نخواهد ماند. این روزها مدارس به هر بهانه ای از والدین پول می ستانند تا جایزه ای ، جشنی، بازدیدی از جائی را برنامه ریزی نمایند تا کمی سرگرم باشند و نامش را گذاشته اند آموزش. منکر تاثیر اندک این برنامه ها نیستم. اما فرهنگی را که در روابط محصلین ایجاد میکند مطلوب ما نیست. درس و مشق قدیم دیگر نیست. بچه ها مسئولیت اجتماعی خود را باور نمیکنند. بیشتر دنبال تفنن این برنامه ها هستند. معلمین به این برنامه ها فقط زمانی را برای گذران وقت خویش میبینند. گاه می بینم مدیر یا معلمی را که حس نه خرید کردن خویش را با این وجوه دریافتی با خرید کردن از مراکز خرید ء مینماید. جایگاه معلمی را تقلیل داده ایم. بیندیشیم.

اگر با فرآیند خلق پول در بورس آشنائید که هیچ اما اگر نیستید با کمی تامل می شود اندکی اطلاع حاصل نمود.
برای فعالیت در بورس حتما باید به یک کارگزاری رفته کد بورسی دریافت نمائید. برای فعالیت در بورس این کد بورسی شناسنامه شماست. خرید یا فروش را با این کد انجام میدهید. برای تبادل پول حتما باید شما پول را به حساب کارگزاری ریخته و حسابی نزد آن کارگزاری خواهید داشت. به این می گویند حساب نزد کارگزاری. حال تصور نمائید به این حساب کارگزاری که هزاران نفر در یک روز پول واریز و برداشت می نمایند سود روزشمار هم تعلق بگیرد. چه سودی نصیب کارگزاری می شود. برای همین بانکها خود کارگزاری زده اند و این سود لحظه ای به حساب آنها منظور می گردد. این سود که منشاء آن ربای مضاعف مکرر است، نیز نوعی خلق پول است که منجر به افزایش بدون پشتوانه نقدینگی و تورم افسار گسیخته می شود.
اما باید دید چرا بانکها با این درآمدهای ناشایست ورشکسته اند. این همه پول در صنعت ساختمان و برج سازی توسط بانکها سرمایه گذاری شده است و با این رکود و پائین افتادن قدرت خرید مردم، این برجها و مسکن های ساخته و یا خریداری شده توسط بانکاه  مشتری ندارند و اصطلاحا می گویند سرمایه های بانکها قفل شده است. خود این امر رکود مضاعف را در بر دارد.
حال برای تحریک خرید باید قدرت خرید را بالا برد. باید وام داد و سود گرفت. و این چرخه باطل همچنان ادامه دارد. در این وسط آنچه که باید همیشه تحریک شود حرص و طمع من و شماست.
راستی اگر شما بخواهید یک کارگزاری بزنید اجازه میدهند؟
ببخشد همه اش تراوش لحظه ای ذهن بود .

اوائل انقلاب بود نوجوانی 9 ساله بودم. چند ماهی میگذشت از انقلاب . تابستان 58 بود. با پدر بزرگوار و برادرم و یکی از بستگان رفته بودیم کبودوال تا شاید کمی گرمای شرجی تابستان را در تنمان کاهش دهیم. من و برادر شدیم و زدیم به آب. کودکانه بازی میکردیم. ساعتی گذشت. آقای علم . که میشناختیمش و آشنا بود، از دور سر رسید و بی آنکه ما را بشناسد تذکری من باب امر به معروف و نهی از منکر-مبنی بر اینکه صلاح نیست اینجا در جلوی چشم ن و مردان شنا کنیم-  دادند و رفتند . . از دور پدر بزرگوار دیدند و اشاره ای به دوستش- همان آقا- کردند که یعنی بچه های من هستند و حتما لباسشان را خواهند پوشید. آن بنده خدا که در مقام دوستی اندکی ماخوذ به حیاء شدند، با عذرخواهی رفتند. پدر هم گفتند که بهتر است پوشیده تر یعنی با شلوار و زیر پیراهن شنا کنید. یادش بخیر آن روزها و آن محدودیتها و .
اما این روزها را که می بینم احساس میکنم آن روزها تند روی شده که این روزهای ولنگاری را شاهدیم. پوشش که هیچ. مفهوم حجاب الینه شده است. البته باز به قول پسر خاله -که از فرنگ میگه و دغدغه های تربیتی نسل آینده اش- اینجا برای تربیت فرزند امن تر است. دغدغه نداریم اما از بعد علمی ایکاش ما هم اونجا بودیم.  حالا دنبال این می گردم شاید بشود رابطه ای بین پیشرفت فنی و علمی اروپائی ها و ولنگاریشان پیدا کرد. که اگر اثبات شود ای دریغ که ما هرگز پیشرفت نخواهیم کرد. آی زرشک 

باجناقی دارم بهتر از برگ درخت دیپلمه پایان نامه نویس. اما نه خودش بلکه اساتید گرامی پایان نامه را تعریف می نمایند و دانشجوی خمار محترم بیحال همان تعریف را پیش باجناق بهتر از برگ درخت من می برند و مقداری پول می سلفند و باجناق محترم همان پایان نامه را به همان استاد نه چندان گرامی ارائه مینمایند. همان استاد عظیم الشان پایان نامه را با کمک خویشان و بستگان محترم ترشان می نویسند. برای خالی نبودن عریضه نزد این فریضه، چند ایراد را در آن قرار می دهند و که استاد در هنگام دفاع شاگرد خویش دستش برای ایراد و نقد باز باشد. خلاصه این دور و تسلسل باطل از اساس همچنان ادامه دارد تا ریشه دانش و پژوهش در این مملکت اهورائی فلک زده ، زده شود. این وسط هیچ چیز مهم تر از پولی نیست که رد و بدل می شود و گردش مالی و اشتغال ایجاد میکند. بنازم مملکت گل و بلبل رستم را .


آخرین جستجو ها

متن و ترجمه ی آهنگ جم نیوز luapanbiti tilobirthle پایگاه اینترنتی فان کیوسک Dana's style بزرگ ترین بسته های آموزشی اشتغال زایی و کسب درآمد کلینیک فیزیوتراپی و لیزرتراپی مهرداد صلی الله علیک یا امام حسن مجتبی علیه السلام Resin snow globes,coin banks,Christmas Tree Ornaments